intTimeZone=33042; strBlogId="khorshidvalayat"; intCount=-1; strResult=""; try { for (i=0;i1) strResult=intCount + " نظر" ; strUrl="http://LoxBlog.ir/commenting/?blogid=" +strBlogId + "&postid=" + lngPostid + "&timezone=" + intTimeZone ; strResult ="" + strResult + " " ; document.write ( strResult ) ; } function OpenLD() { window.open('LinkDump.php','blogfa_ld','status=yes,scrollbars=yes,toolbar=no,menubar=no,location=no ,width=500px,height=500px'); return true; }



خورشید ولایت

هفته 2

 

اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش

نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش

مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر مادرت زهرا

به دیدارقبقر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش

زیارت نامه که میخوانی در کنار آن تربت خاموش

به دنبال قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش

بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن

همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه

کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش

بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر

سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش

شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش

دعا کردی از برای معراج التماس دعا یاد ما هم باش

به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش

بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن

همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه

کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش

بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر

سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

نماز حاجت که میخوانی از برای فرج یاد ما هم باش

شدی محرم در مراسم حج یا صفارفتی یاد ما هم باش

دعا کردی از برای معراج التماس دعا یاد ما هم باش

به هرجا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش

به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه

به یاد این نوکر درب آستان رفتی یاد ماهم باش


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)-مناجات شب شهادت

دارم دلی به سینه ، شهید جمال تو

در حسرت تنفس بوی وصال تو

دائم به سینه یاد تو را می‌کنم مرور

بیرون نمی‌ رود ز سر من خیال تو

داغت نشسته بر دل حسرت نصیب من

خون گریه می‌کند دلم از ارتحال تو

اینجا منم مجاور وسواس اهرمن

آنجا تویی کنار خدا ، خوش به حال تو

ما را بخوان به باغ تماشای جلوه‌ات

تا بشکفیم از نفحات جمال تو

تو آسمان عصمت و عشق و کرامتی

خورشید و ماه ، آینه دار جلال تو

بنیانگذار سلسله ی لاله‌ها تویی

بنیانگذار سلسله ی عشق ، آل تو

بالا بلند! مانده دلم در نشیب هجر

دستم نمی‌ رسد به فراز وصال تو

امشب غمت تمام دلم را گرفته است

شکر خدا که سیب دلم ، گشته مال تو

ای نور عسکری ! به خدا می‌خورم قسم

مهدی بُـــــود ادامه ی نور کمال تـــو

مولای عشق! چشمۀ رحمت، بهار حُسن !

فردا من و شفاعت سبز و زلال تو ...


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)- شهادت

هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود

آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود

ای آفتاب معرفت ای عسکری لقب

گل را چنان تو زندگی مختصر نبود

شب های سوز و ساز به خلوتگه حضور

شمعی چو جان سوخته ات شعله ور نبود

داغ تو کرد خون به دل لاله های عشق

کو لاله ای که از غم تو خونجگر نبود

سیلاب اشک خانۀ دل را خراب کرد

چشمی نمانده بود کز این غصه تر نبود

شوق وصال دوست تو را سوی خود کشاند

زهر ستم وگرنه به تو کارگر نبود

مهدی کنار بستر پاک تو گریه کرد

یک تن به جز تو شاهد اشک پسر نبود

دشمن اگر چه برد به کاشانه ات هجوم

دیگر کسی ز اهل تو در پشت در نبود

با دل سفر نمود «وفایی» به کوی تو

حاجت دگر به داشتن بال و پر نبود

 




ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)-شهادت

ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت

حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت

همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب

به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت

در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا

کرد با عم گرامیت حسن همسفرت

بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست

نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت

چشم بگشا به سوی خانۀ در بستۀ خویش

که عزادار شده همسر نیکو سیرَت

سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس

کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت

چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز

همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت

سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی

نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت

سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین

خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت

"میثم" از خواجگی هر دو جهان دست کشد

 

بشماریش اگر جزء گدایان درت

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
» امام حسن عسکری(ع)-شهادت

بی قرارم بی قرارم بی قرار

ناله دارم ناله دارم ناله دار

ابر غربت ریزد از چشم ترم

شیعیان! من مجتبای دیگرم

از حسن هستم نشان دیگری

عسگری ام عسگری ام عسگری

بسكه این دنیای من دلگیر شد

یك حسن دیگر ز غربت پیر شد

نیست بی آزار این قالو بلا

نیست بی غمخوار این نور ولا

مادرم تا یار و غمخوار من است

گوشۀ تبعید دربار من است

من ابا المهدی گل پیغمبرم

زادۀ هادی سلیل حیدرم

همچو یعقوبم ز یوسف بی خبر

یوسفم از كودكی شد دربدر

دیده ام در عمر خود غربت بسی

از ولادت تا شهادت بی كسی

من امامم لیك از امّت نهان

روز خوش هرگز ندیدم در جهان

گرچه هستم هر زمان و هر مكان

زادگاه و قتلگاهم پادگان

مِهر تابانم میان ابرها

شمع سوزانم به درد و صبرها

می نویسم روی دیوار شكیب

لحظه ها را آیۀ اَمّن یجیب

دانم آخر در میان سوز و آه

می شود تبعیدگاهم قتلگاه

می گدازد سینۀ سوزان من

وای از تبعیدگاهِ جانِ من

كی من از این دشمنان دارم گِلِه

در دلم از دوستان دارم گِلِه

هرچه بیگانه جفایم كرد هیچ

آشنا هم گر رهایم كرد هیچ

دوستان ! افسوس از رفتارتان

باز با این حال بودم یارتان

خوب حالِ ما رعایت كرده اید

از امام خود سعایت كرده اید

گرچه از تبعید می جویم خلاص

لیك می میرم ز كردار خواص

□□□

حال محو ذكرهای هر شبم

نالۀ عجل وفاتی بر لبم

یوسف زهرا به امدادم برس

شد شب هجران به فریادم برس

زهر كینه هدیۀ افطار من

این سحر شد سید الاسحار من

جرعه آبی! بی شكیبم مهدیا

تشنه چون جدّ غریبم مهدیا

گریه های كربلایی می كنم

آرزوی سر جدایی می كنم

یا بُنَیَّ سخت فریادت كنم

با كلام روضه امدادت كنم

یاد اكبر یاد اصغر یاد آب

یاد از چشم انتظاریِ رباب

یاد ذبحِ شیر خوار كربلا

یاد آن تیر سه شعبه بی هوا

یاد سقّا و سلام علقمه

یاد روز انتقام فاطمه

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)-شهادت

خون می چکد ز دیده ی در خون شناورم

در بُهت چشم های گهربار مادرم

سوز عطش به ریشه ی من تیشه می زند

خشکیده شاخه های بلند صنوبرم

در انتهای مغرب رنگ کبود رفت

خورشید پر فروغ جمال منورم

از هرم زهر و معجزه ی لخته های خون

یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم

تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد

تفتیده کوره ای شده گرمای بسترم

با هر نفس تمام تنم تیر می کشد

چشم انتظار قطع نفس های آخرم

در لحظه های آخر عمرم هوائیم

 افتاده شور کرب و بلا باز در سرم

این آرزوی لحظه ی جان دادن من است

با ذکر یا حسین رود جان ز پیکرم


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)-شهادت

تسلیت ای به درد ها مأنوس

تسلیت ای بَقیَّتُ الزَّهرا

بیت الاحزان سینه ات اینبار

پُر شده از مصیبت بابا

 

این حسن ها چقدر مظلومند

این غریبی ز قبرشان حاکیست

این حسن ها عجیب مادری اند

از همین رو قبورشان خاکی است

 

دشمنان خبیث این دو حسن

قلب شان را به زهر آغشتند

آتش افکنده اند در دلشان

هر دو را آه، خون جگر کشتند

 

یابن زهرا ببین ز سوزش زهر

پدرت مثل بید می لرزد

دم آخر درون کاسه ی آب

جان مولا! چه دید می لرزد

 

دید دور از حضور یک سقّا

در حرم حرف قحطی آب است

دید در قتلگاه، بین دو نهر

لب جدش حسین بیتاب است

 

پدرت، لحظه های آخر عمر

آب از دست پاکتان نوشید

دم آخر پسر نداشت حسین

تشنگی از گلوش می جوشید

 

قاتلش با لگد به پهلویش

صورتش را به خاک ها چسباند

روی جسمش نشست آن ناپاک

خنجرش را به گردنش که نشاند...

 

با یکی نه، دوازده ضربه

ناله ی مادری به گوش رسید

خواهری از فراز تل نالان

سمت گودی قتلگاه دوید


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)-شهادت

 

تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند

مهدی رسیده و به برت گریه می کند

خاکی شده است موی سرت گریه می کند

این ظرف آب بر جگرت گریه می کند

بر روی دامن پسرت دست و پا مزن

اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن

آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات

این کاسه می خورد روی لب های تشنه ات

یاد حسین می دمد از نای تشنه ات

دادی سلام بر لب بابای تشنه ات

خونابه گرچه از دهنت ریخته شده

آلاله روی پیرهنت ریخته شده

شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد

شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد

چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد

سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد

شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن

بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسکری(ع)- شهادت

شب تاریک هوای سحرش را می خواست

شهر انگار خسوف قمرش را می خواست

گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده

حسن دوم زهرا پسرش را می خواست

حضرت عسگری از درد به خود می پیچد

زهر از سینۀ آقا جگرش را می خواست

آسمانیست امامی که زمین افتاده

آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست

شعلۀ زهر که بد جور زمین گیرش کرد

به خدا که نفس مختصرش را می خواست

لحظه ی آخر خود روضۀ عاشورا خواند

منبر خاک غم چشم ترش را می خواست

ته گودال کسی روی زمین افتاده

خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست

دختری دید که بالای سرش نامردی

آمده بود و نگین پدرش را می خواست

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392
امام حسن عسگری(ع)-شهادت

تب دار ترین تب زده ی بستر دردم

پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده

در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا

تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند

من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم

آتش فکند بر قد و بالای سپیدار

یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم

خون گریه کند اختر و مهتاب برایم

افلاک شده مستمع منبر دردم


ن : امیر بدری
ت : جمعه 20 دی 1392